تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست


اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست


چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم نفسم بی‌غبار باید و نیست


مرا ز بادهٔ نوشین نمی‌گشاید دل
که می به گرمی آغوش یار باید و نیست
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/10/19 - 01:11